وبلاگ تفریح و سرگرمی زمستونی

وبلاگ تفریح و سرگرمی

وبلاگ تفریح و سرگرمی زمستونی

وبلاگ تفریح و سرگرمی

essay-about-the-letter-to-a-friend

بنام خداوند بخشنده و مهربان

جعفر عزیزم سلام ؛

تو بهترین دوست و صمیمی ترین دوست من در شهرمان بودید ولی نمیدانم به کدوم گوری سفر کردی و کجا هستی و چه کار میکنی …

جعفر توله سگ اول از همه به اون بابای چلمنت (چلمن ، بی دست و پا ) بگو اون پول ما رو بده وگرنه هر گوهی میخوره باید پای لرزشم بشینه ، پدرم گفت این را به تویه توله سگ بگویم تا به پدرت بگویی.

جعفر جان از وقتی که رفتی من دیگر در شهرمان تنها شدم ، خیلی دوست داشتم الان کنار من بودی تا خود صبح همدیگر را عینه خر میزدیم و خون گریه میکردیم و میخندیدیم …

جعفر هر کجا که هستی و هر گوهی که میخوری امیدوارم گوه خوشمزه ای باشه ، جان ننت برای منم نگه داریااا ، نامردی نکنی 🙁

امیدوارم در مشاغل کاری و درسی موفق باشی ، من از صبح ساعت ۶ بلند میشوم و عینه خر کار میکنم و درس هم نمیخوانم ، فقط هر هفته به مدرسه میروم و انشاءیی میخوانم و معلممان ما را کتک میزند.

جعفر جان ؛ مادرم میگوید به مادرت بگویی که اگر مادرت را پیدا کرد ، مادرش را در میآورد ، او میگوید آن قابلمه ته سیاه را هم آمدنی بیاور ، بخاطر تو ما سالیانه سال است غذا نمیخوریم ، کوفتمون کردی زندگی رو پدر سگ 😐 ، شما که هیچی نداشتید اصلا گوه میخوردید سفر میرفتید ، گناه ما چی بوده آخه ؟؟

آری جعفر دوست من ؛ دوری تو باعث شد که من تنها شوم و این تنهایی هم باعث شد خودم را پیدا کنم.

جعفر عزیز من ؛ شنیدم که پدرت دکتر شده است ؟

باز پول کدوم بیچاره ای را خورده و دکتر شده ؟ شما که اینجا بودید از گشنگی فرش هایمان را خورده بودید 😐 ، سره کی باز پدرت کلاه گذاشته و دکتر شده ؟ هان ؟؟؟ عجب پدر دیوثی داری 😐 ؟

جعفر جان با حرف زدن با تو خیلی خوشحال شدم امیدوارم جواب نامه ام را خیلی سریع به من بدهی

اردتمند شما / کیانوش

جواب جعفر به من (به لحن هندی بخونید 😀 )

آآآآآه ؛ کیانوش ؛ حالت چطور است رفیق من ؟
من از دوری تو نمیدانم بال هایم را چگونه باز کنم و پرواز کنم ، این عشق رفاقت تو مرا خراب دنیا کرد پسر …
از وقتی که ما از آن شهر خارج شدیم و به پلیس راه رسیدیم ، دیدیدم پدر تو در گاو صندوق عقب ماشینمان قائم شده است ، گرفتی او را مثله خر زدیم و از آنجا به دره ای انداختیم او را و کشتیم …
امیدوارم غم دوری پدر برای تو عذاب آور نباشد پسرم …
ما به تهران سفر کرده ایم پسر … ما دیگر نمیتوانستیم در اردبیل زندگی کنیم زیرا پدرت در تمامی محله ها با آن ۱۰۰۰ هزار تومانی که به پدرم عیدی داده بود آبروی ما را برد و مادرتم با آن تکه آهنی که داده بود آبرو برای ما نگذاشت …
این ها به کنار رفیق من …
خودت در چه حالی هستی ؟ باز هم عینه تراکتور کار میکنی ؟ درس چطور میخوانی یا نه ؟ کلا چه گوهی میخوری ؟
آآآآآآآآآآآه ، برادر و دوست من ؛
امیداورم بتوانی از دست اون خانواده وحشی ات فرار کنی و به آغوش گرم ما بپیوندی ، من ترو بیشتر از پدرم دوست دارم … آآآآآآآآآآه …

رفیق تو / جعفر

essay-about-the-letter-to-a-friend

سلام !!! این نامه را برای کسی می نویسم که امروز به دوستی من شک کرد و مرا به گونه ای خطاب می کرد که من احساس  کردم که در ذهن خود مجسم کرده که من به او بی احترامی کرده ام ولی می نویسم که بداند هیچ وقت از یاد من نخواهد رفت و همیشه برای او احترام زیادی قائل هستم باشد که دیگر در دوستی من « تا » نیاورد و بداند که همیشه در قلب و ذهن من جا خواهد داشت مگر روزی که دچار آلزایمر شوم …

 خیلی وقته که دیگه نامه ننوشتم می دونی اینترنت ؛ پیام کوتاه ؛تلفن همراه و هزارو یک راه ارتباطی نوین؛بوی تمبر و لذت شنیدن صدای پست چی رو سالهاست که از خاطرمون برده . با خودم گفتم حداقل به همین روش یه نامه بنویسم یادمه اولش از خودم پرسیدم چگونه و یکی جواب داد به راستی !

سلام . حال شما خوب است . امیدوارم کسالتی نداشته باشید اگر جویای احوال ما هستید … نه بذار اینجوری شروع کنم

 سلام. حالم  اصلا خوب نیست تو رو نمی دونم  اما خوب یادمه چند وقت پیش گفته بودی از خواب غروب ،  از شهر فریب ،  از چرخ دار ذهنها ،  جمله های لال و فلج  گفتی از شاعر مرده ،  سایه ای مچاله از عبور آشنا …اما از اون روز دیگه برنگشتی تا بگم برات از غروب خواب از شهر غریب از هزار رنگ آدما ، دردهای کهنه و عمیق . بگم از ناتمام من ،  زخمه های بی صدا ، از عبور لحظه ها.. نمی دونم چرا  رفته ای زیر باران و تنها شدی . کاش تو هم مثل من بودی یادمه بهت گفته بودم  زیر باران اگر ترسیدم  وحشتم را به تو بخشیدم…

انسان جان می خوا ستم بدونی زندگی برام سرسامه ، شاید یه جور درد بی علاجه ، یه روز غمم غروبه ،  فردا سرم شلوغه ، یه روز به یادت واژه چین ،  یه روز پر از نقطه چین ، یه روز نشونیت این دل بی نشونه ،  فردا همین نشونی خودش یه جور گناهه یه روز می شی فراموش تنها می شی و خاموش یه روز ولی ستاره ، زمستو نم بهاره . راستش تو این زمونه که شهر بی شاعر مونده یکی بود که جور ضعف طبع مرا بکشد و بگوید برایم از هر آن چه که بخواهم همیشه تنها  همیشه عاشق دربند یک شقایق جنگلی بود بی سرزمین به جرم زندگی حبس در زمین  تا ابد امیدی بعد از این برای عاشقی او لحظه چین برای هر چه بود او بی سبب خسته بود اما بی نسیب…

اسنان جان همه ی این ها را که می گویم و می نویسم در آن ها هیچ نشانی از افسردگی و خستگی در آنان مجوی که به خاطر تو گفته ام شاید کمال هم نشین در من اثر کرده و طبع داستان نویسی را که در تربیت معلم به طور کامل از دست دادم با جرقه ای از سوی تو اندکی روشن شده باشد شاید هم دارم حرف های صد من یه غازی می زنم که تو را نیز خسته مرده کرده است ولی بدان اینها فقط به خاطر توست استاد یار عزیز ها باید می گفتم انسان خالی نه چیز دیگر ولی واقعا حیف نیست …

در شهر بلات شوش در میان غریبه ها کسی نفهمید تمام حسرتم دانه ی گندم بود  محبت همچنان رویای محالم بود ترانه نت به نت پیدا ولی گم بود برای ساز و این آخرین غمم بود . راستی بذار بگم یه روز که دنیام به وسعت قفس بود تنها دمی به آخرین نفس بود زخمی تر از همیشه ای از خدا رسیده شعر تو شد یه آیه هر نفسم یه واژه…

و زندگی سرد است… دوست دارم به تو نزدیک شوم اما شجاعتش را ندارم  دوست دارم  صدایت را بشنوم

و می دانم تو هم همچون من یا کمتر از من

من می لرزم و همچنان سردم است

و تو خواهی رفت…. روزها می گذرند و در سکوت می پرسی

بر سر ما چه آمد؟

انسان جان چگونه می توانم آن خاطره هایی را از یاد برم که در وجودم نقش تار و پود را بازی می کنند زمانی که گفتی بعضی ها معانی متفاوتی دارند در یک لحظه دل نداشته ام شکست و پیش خود گفتم چرا این طور شد !!!

ولی حالا می نویسم که از دستت ناراحتم که چرا به من شک کرده ای و این باور تو نیست که تو را دوست دارم …

انسان جان شاید بعد از ۵ سال است که نشسته ام و چنین نامه ای را نوشته ام و بدان آن هم دلیلیش تو بودی !!!

پس دیگر شک نکن !!!

بدرود و دو صد بدرود !!!

راستی خیلی چیزهای دیگر هم می  خواستم بنویسم و می دانی که دلم پر است ولی ……… خداحافظ …

منبع : http://mehrmihan.ir/essay-about-the-letter-to-a-friend/


مطالب جالب دیگر

  • ۹۵/۱۱/۱۹
  • sara sara1